محل تبلیغات شما

یک کلاغ سیاه راه افتاد

طوطی‌ات از دکان رنگرزی

بوق ِ ماشین تر ِ تو می‌آمد

راه‌بندان ِ آدمی عوضی!

در اروپای خسته‌ات می‌گشت

توی میدان پرنده‌ای فی

همه‌ی شهر ما و ما بودیم

[خنده‌ی گاو توی کلـّه‌پزی]

 

توی هر کوچه‌ای که می‌رفتیم

وسطِ بنز صحبت نان بود

توی جیبم کنار پاسپورتم

دردهایی بدون درمان بود

توی سیگار تیر» من می‌سوخت

چشم‌هایی که رنگ باران» بود

پیش پایم سگی عرق کرده!

توی جیبم دو بُطر ایران» بود!!

 

وسط ِ کافه نادری» بودم

بچّه‌ای با آکاردئون می‌خواند!

دختری توی دستشویی رفت

یک تریلی که زیر باران ماند

که سرش را به مشت می‌کوبید

که مرا توی چشم‌هات نشاند

گاو در کوچه‌های من می‌گشت

یک پرنده رسید تا فنلاند»

 

غربت ِ لعنتی ِ گم شده‌ای

در میان ترانه‌ها بودم

مثل یک فحش بی پدر مادر

وسط عاشقانه‌ها بودم!

در زبان بدون معنایت

خاستگاه نشانه‌ها» بودم

حسّ یک ناتوانی جنسی

داخل خانه‌ها بودم!!

 

توی ذهنت حساب» می‌کردی

جبر»هایی که انتخابت بود

فلسفه در سرت قدم می‌زد

بحث برداشت ِ حجابت بود!!

عشق، یک کوچه پشت آزادی»

درد، میدان انقلابت» بود

زیر بالش کتاب مارکس»، هگل»

دختری توی تخت خوابت بود

 

پشت پاییزها کلاغی بود

تا که مشکی کند بهارم را

همه‌ی شهر قرص و دکتر بود

تا بگیرد کسی فشارم را

در تنم گاو خسته‌ای می‌خورد

توی هر رستوران ناهارم را

پاره کردند از تو بی پرده

مرزها سیم خاردارم را

 

آرمان‌های تکـّه پاره شده

توی یک کافه گریه‌ای خوشحال

زدن ِ بطری‌ات به تلویزیون

خواب دیدن به چیزهای محال

راه‌های رهایی انسان!

پشت هر جمله چند استدلال

بحث داغ ِ من و تو توی اتاق

[مگسی خورد توی شیشه‌ی هال!]

 

هر کجای جهان لعنتی‌ات

بر سر ِ هیچ گفتگویی بود

سگ ولگرد از خودش پا شد

استخوانی میان جویی بود

توی هر کوچه‌ای که می‌رفتم

عشق، در حال بازجویی بود

زندگی یک شماره‌ی ناقص

روی دیوار دستشویی بود

توی هر کوچه‌ای که می‌رفتم عشق، در حال بازجویی بود ...

یک مردِ عاشق، خوب میمیرد!

یکشنبه غم‌انگیز...

ِ ,توی ,یک ,تو ,کوچه‌ای ,بودتوی ,کوچه‌ای که ,هر کوچه‌ای ,حال بازجویی ,در حال ,فشارم رادر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دست نوسته ها اخبار فرهنگی