و من صدای یواشی در اضطراب ِ زنم دلم گرفته و باید به کوچه ها بزنم به زندگیم سرنگی پر از هوا بزنم اجازه هست که اسم تو را صدا بزنم؟ به عشق قبلی ِ یک مرد پشت ِ پا بزنم!» ببین میان تنم حسّ سرکش ِ غم را که با هوای تنت گیج کرده آدم را از آن دو چشم، بریزان به من جهنم را اجازه هست که عاشق شوم که روحم را میان دست عرق کرده ی تو تا بزنم؟!» به چند سالگی ام عاشقانه گریه کنم به نامه های ترت دانه دانه گریه کنم بدون تو بدوم سمت خانه گریه کنم دوباره بچّه شوم بی بهانه توی هر کوچهای که میرفتم عشق، در حال بازجویی بود ...
یک مردِ عاشق، خوب میمیرد!
یکشنبه غمانگیز...
ِ ,تو ,بزنم ,کنم ,دانه ,شوم ,گریه کنم ,هست که ,اجازه هست ,تو تا ,تا بزنم؟
درباره این سایت