لبهام را ببوس در این کابوس بیدار کن مرا وسطِ فریاد باید قبول کرد جز آغوشت چیزی مرا نجات نخواهد داد جادوم کن در این شبِ معمولی تبدیل کن مرا به دری بسته در من زنیست منتظرِ خورشید که خسته است، مثل خودت خسته! تبدیل کن مرا به اتاقی گِرد جایی بدون گوشهنشینیها من ساکنِ کدام جهانم که بیگانهام میان زمینیها محکم بگیر این زنِ تنها را که دستهاش توی هوا ول شد تبدیل کن به قایقِ وارونه که بیخیالِ دیدنِ ساحل شد تبدیل کن مرا به مسیری که بمبی در انتهاش زمینگیر است توی هر کوچهای که میرفتم عشق، در حال بازجویی بود ...
یک مردِ عاشق، خوب میمیرد!
یکشنبه غمانگیز...
کن ,مرا ,خسته ,میان ,زمینیها ,بیگانهام ,تبدیل کن ,کن مرا ,مرا به ,جهانم که ,که بیگانهام
درباره این سایت